Sonntag, 31. Mai 2009

و باز هم فرید فرجاد . ولی این بار باآهنگ ربابه جان

وقتی میگن آقان مسابقه است !خوب ایشان هم میتوانند شرکت کنند!!!مگه نه ؟

http://www.youtube.com/watch?v=l4EVoGpMWUg

مزاحم تلفنی خنده دار 16+

کرباسچی و طرح امنیت اجتماعی در دولت کروبی

این لینک را گذاشتم در قسمت سرگرمی وحتما شما بهتر از من میدانید چرا

آخ که چه حالی داری لینکت را در پخش زنده می بینی ، که عزیزی بهش مثبت داده و










(فقط احمدی نژاد ! فهمیدی یا ...! عكسهاي متنوع سياسي و غير سياسي










خر تو خر در وبسایت بالاترین بعد از دادن منفی به یک لینک مخالف میرحسین موسوی

خبرفوری ....سبزی فروش محلهء آقای احمدی نژاد دستگیر شد!

به گفته ناظران آگاه در حالی که آقای رئیس جمهور با ماشین ضد گلوله خود از جلوی سبزی فروشی محل میگذشت ناگهان به راننده خود گفت : بایست ببینم !!!که آقای احمدی نژاد فورا از ماشین پیاده شده و در صف خرید سبزی ایستادند, که در این حین سبزی فروش فورا دو کیلو سبزی خوردن (مرغوب) را کشیده و به طرف آقای رئیس جمهور رفته .......که آقای احمدی نژاد از این حرکت سبزی فروش بسیار ناراحت شده که چرا سبزی فروش بین او و دیگران که درصف هستند فرق گذاشته است ؟ که سبزی فروش مادر مرده د ر جواب آقای رئیس جمهور میگویند ....ببخشید آقا ....من دیدم شش ماشین متعلق به شما با هیجده نفر که داخل آنها هستند (ماءمورین حفاظت و...)منتظر شما هستند و اینکه مسیر عبور شما را تا رسیدن شما به مقصد مسدود کرده اند و صدها هزار ماشین دیگر در ترافیک ایسناده اند تا شما عبور کنید ...به خاطر همین خواستم نوبت چهار نفر که جلوی شما ایستاده اند را ضایع کنم که آن صد هزار نفر به کارهایشان برسند!!!که آقای رئیس جمهور بالافاصله دستور برخورد با سبزی فروش را داده که بین رئیس جمهور و مردم عادی فرق گذاشته اند ؟؟؟
شاهدان عینی میگویند ...دراین هنگام آن هیجده نفر که تا به حال در آن شش ماشین نشسته بودند ...پیاده شده و با دست زدنهای بسیار زیاد این شعار را میدادند :که رئیس جمهور مردمی /حمایت حمایت .....یا احمدی نژاد خاکی /به پا که میخواد بارون بیاد
ما همه به نوبه خود از این حرکت رئیس جمهور مردمی خود حمایت کرده و با دادن رآی مثبت ,این خبر را به آن بالا....بالاها میفرستیم تا چشم آمریکا در بیاید...(و یک چیزی هم گیرما بیاد)البته فیلمی را که گویای همین تشویقهاست ولی نه جلوی سبزی فروشی !!!بلکه در یک کنفرانس جهانی مبارزه با نژاد پرستی که اتفاقا همین هیجده نفر در آن فیلم ایفای نقش کرده اند را برایتان تهیه نموده ایم ...باشد که بالاخره ما هم بعد از مدتها بتوانیم یک لینک داغ با امتیازات بالا داشته باشیم .

دکتر عارف ایکاش بودی و مردم ما قدر تو را میدانستند!میدانم تو هم خسته ای مثل ما.

Freitag, 29. Mai 2009

شعر طنز

اونـــا کــه میــمیرن مـیرن تــــو بــرزخ--- قـاطـی میشـن اهــل بهشت و دوزخ

کـــار همـــــه اونجــــا بخـور بخـــوابــه--- تــــا روز آخــــر ، کــه حساب کتــابــه

اونجــــــا یـــــــه سـیستم اداری داره--- واســــــه خودش ســاعت کاری داره

سیـستِم اونجــــارو میگـــن عــالیــه--- کـــلِّ لـــــــوازمــــش دیجـیـتــا لـیــــه

فــرشتــه ای هست کـه کارش اینه--- صُب تـــاشـب اونجـا بگیـــره بشینه

کـارکـه نباشه حــوصله ش سرمیره --- میشـینه بـا کــــامـپیــوتــــر ور مـیره

مـیخواس تــــوی کـامپـــیوتـر بگــرده --- رف تـــو پــــروفـــایل یــه پیره مــرده

کــــامپیوتــر یکی دو دفه گف: دینگ--- پـــرید توی گــزینه ی " دیپورتینگ "

فرشته هه دسپاچه شد کلیک کــــرد--- کامپیوتر بدجوری جیکّ وجـیک کـــــرد

یهــــو در یـــــــه قــبر کهــنــــه وا شد--- یـــــه پیــــره مـرد بـــــــا شکـوه پا شد

ازش ســـوال کـــــــردن اسـمت چیـــه--- گفـت: ابــوالقــــــــــاسم فـــردوسیـــه

یکـی دوروز نشس تـــــوی یــــه میدون--- دیـد نمیشه پـــا شـد اومــد تـــو تهرون

زمـین نفس کشـــید و بــرفــا آب شــد--- بهـــــــار اومـد دوبـــــــاره انقــلاب شـد

هـــوای تهــــرون یــه نمه ملــس بــــود--- مــزّه ی زنـــدگی حســابی گــــس بود

باز شب عــید اومــد و رختــا نـــــو شد--- فصـــل شلــــوغــی و بـــدو بــدو شــد

شاعر شـــــــاهنــامه خوشحـــال شد--- دستـای اون رو شـونه هاش بــال شد

بعــد هـــــــزار و چــند ســـــــال دوری--- اومده بود چهـــــار شنــبه ســــــــوری

آتــیـش روشــن جـــوونهـــــارو دیـــد--- اونم یه بــــار از روی آتیــــش پـــــریــد

مـــامـــورا اومـدن بهـش گیــــر دادن --- چن نفـــری دور و ورش واســتــــادن

بــا حـرفاشـون کلی بهش نیــش زدن--- گـــــرفــتــنــو ریشــــشو آتـیـش زدن

شاعــر شاهنـــــــــامه بـــا حــــال بــد--- رفت و نشــس ریشـــشو بــــا تـیــغ زد

خـلاصــــــه، تصـمیـــم گـرف نــــو بشه--- صــاحب کت شلـــــوار و پالتـــــو بشـه

رف جلـــــو مغـــــازه پشـت ویتــریـــــن ---دیـد همه ی لبـــاسا هَـس مـدین چین

مـو بـه تنـش همـون دقیقه سیــخ شد--- یـه خورده واستاد به لبـاســـا میخ شد

مغــــازه داره گفــت : عــزّت زیـــــــــاد دایــی--- ، بــــرو کنــــار بذار بــــاد بیــــاد

بـــــا اینــکه چــرت و پـرت گفت یــــارو شـاعـر شاهنـــــــامه رفـت اون تــــــو

بــــه قـول مــا یـه خورده پالتار خریـــــد--- شــال و کـلاه و کـت و شلـوار خریــــد

دستــشـو تـــو جیب بغـل فـــرو کــــرد --- اشــــرفــی قـــــــرن چهــارو رو کــــرد

شـــــاعـــر مــــــا بعد خـــــرید هنگفت --- به شیوه ی خودش به اون جوون گفت:

------------------------------------

شمـا را چه رفته ست کاینسان خـُلید؟--- چــــــرا جــمــلـــه ژولـــیده و بُنجـُلید؟

چــــرا سیــخ سیـخــی شــده مویتان؟--- چـــــرا مــثل زنهـــاست ابـــــرویتـــان؟

تـو مردی اگــــر، چیست آن موی مِش؟--- بـــرو از سیــــــاوش خجــــالت بکـــش

هــــزاران چــو تــــو لندهــــــــــور پلیـد--- نیرزد بــه یک مــــــــوی گـــُرد آفــریـــد

اگــــر لشکــــر انگيـــــزد اسفنـديـــــار--- دگـــر مـــــوی مِش کرده نــايد به کــار

تــورا پــــاردم گــــردد آنگـــــه عِنـــــان--- همی می کنی پشـت بــــر دشمنــان

تــــویی کـــه بـــــه مـن تکّه انداخــتی--- گمـــــــانم مــــــرا خــــــوب نشناختی

ابـــوالقــــــــــــاسمم بنده ، فردوسیََم--- حکیـــــــــــم زبــــــان آور طــــــوسیَم

کنون زیـــــــــــر این گنبد نیـل فــــــام--- همــــه مــر مـــرا می شناسند نــــام

--------------------------------------

یــــه لحظـــه بعــــدِ اون صـدای کلفت--- مــــرد فروشنده بــه فــردوسی گفت:

خودت که نـــــه، میدونتــو میشناسـم--- از تـــو کسی چیـــزی نگفتــه واســم

ببینمت، تــــــو شاعــری راس راسی؟--- "مــــریم حیـدر زاده" رو میشنـــاسی؟

راستی یه چی بخوام، ازت بر میـــــاد؟--- ترانـــــه ی رپ از کارات در میـــــاد؟

پسر خالـه م میخواد کاست جم کنــه--- یه چیزایی میخواد سر هـــــــــم کنــه

میخوام بـــــراش چیــزای مشتی بگی--- هفش تـا شعـر شیش و هشتی بگی

بیـــــا ، اینم یـــه کـــاغذ و یـه خودکــار--- یــــه چی بگوتومایه های " شاهکــــار"

امّـــا تــورو جـــون مـــامــانت استـــــاد--- چیزی نگی که گیــــر بــدن تو ارشـــاد

---------------------------------

شاعــر شاهنــــامه ســری تکون داد--- هیچّی نگف، فقــط پـــا شد راه افتـاد

دید نمیتـونـه بـــــا همــــه بجنگــــــه --- هرجـــا کـــــه میره آسمـون یــه رنگه

بنـده خـــدا دلش میخواس خیلی زود--- دوبــــــــاره بــــرگـرده همونجــا که بوذ

طفلی نشس همینجوری غصّه خورد--- یه روز نوشتند ، کــه دق کـــرد و مـرد

Montag, 25. Mai 2009

من از نسل دوم هستم وشاکی "الان هم شاکی یم

من از همه چیز شاکی یم! از اینکه چرا قرمز منفی است و آبی مثبت است هم شاکییم.از اینکه لینکام بالا نمییاد هم شاکییم!اصلا این شاکی بودن من از کجا شروع شد،خود داستانیست.وقتی 17 سال داشتم،دوست داشتم من هم یه دوست دختری داشته باشم و خلاصه اینکه جز ترس و چند بار شلاق و اینا چیزی نداشت "جز اینکه شاکی شدم". در19 سالگی بود که خواستم درس را ادامه بدم ,که آنهم کنکور داشت و یه همه متقاضی!ما هم که تو اون دو ساله دختربازی زیاد به درس و مدرسه اهمیت نداده بودیم،خوب آقا نتونستیم تو کنکور قبول شیم و خلاصه کم اوردیم و" آقا آی شاکی بودیما"خلاصه سرت رو درد نیارم،رفتیم خدمت! از شانس خوب ما جنگ بودو بدجوری همه شاکی! افتادیم تو آموزشی یه جای گرم و با یه سرگروهبان شاکی تر از خودمون! کاری نداریم ،تقسیم شدیم یه طرف دیگه از نقشه ایران میبایستی 21 ماه هم اونجا باشیم!از قضا آنجا تا خط مقدم جبهه فاصله ایی نداشت! مارو میگی، "ای شاکی ای شاکی که نگو"با هر بدبختی تونستیم جون سالم بدرببریم و برگردیم به شهرمون و دنبال کار!هر چی حالا ما میگریم مگه کار پیدا میشه!هیچی بازم شاکی شدیم !راستش تو اون دو سالی که دختربازی میکردیم،یه دوست دختری داشتیم که تو اون دو سالی که خدمت بودیم به یادش بودیم،البته بگم اونهم به یاد ما بود ولی خدایی شاکی بود! حالا شما حساب بکن درس که نخوندی!کارم که نداری واز همه مهمتر میخواهی ازدواجم بکنی !خودتون حدس بزنین که چقدر شاکی بودم!! الان 17 سال از اون روز میگذره و من یه جایی خیلی دورتر از دوران آموزشی وخدمت ؛زندگی میکنم و تنها چیزی که میتونه من را گاهی آروم کنه همین" شاکی بودنم"است ! (ادامه دارد) «نیست که الان همه خوابند؛میترسم بیدار شوند و شاکی



احمقترین دزدهای این ماه

امشب تمام عاشقان را دست به سر کن// یک امشبی با من بمان، با من سحر کن








بچه با آتیش بازی نکن.(عکس

Sonntag, 24. Mai 2009

آزمایش شکنجه واتربوردینگ توسط یک خبرنگار رادیو از شیکاگو بر روی خود را اینجا ببینید

((این همان آزمایش غرق مصنوعی است ))

گفت و گو درباره رئیس جمهوری بعدی ایران در لندن

در غرب لندن در ساختمان کلیسای کوچکی که در سال 1886 ساخته شده روز شنبه دوم خرداد 1388 برابربا 23 مه 2009 ، بحث بر سر انتخابات ریاست جمهوری ایران داغ بودچه کسی رئیس جمهوری شود بهتر است؟

عطاالله مهاجرانی، از دولتمردان کابینه اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی، احمد سام روزنامه نگار و محقق و از نویسندگان روزنامه اطلاعات، مجید تفرشی تاریخ نگار و نویسنده و حسین انصاری پور مترجم و روزنامه نگار از سخنرانان میزگرد انتخاباتی در کانون توحید بودند.

احمد سام که یکی از اولین سخنرانان بود گفت که می‌خواهد اعلام كند كه چرا به آقای احمدی نژاد رای نخواهد داد.

محور سخنرانی احمد سام، یادآوری شعار های انتخاباتی محمود احمدی نژاد و مقایسه آن با عملکرد دولت او بود.

از جمله این انتقادها رد و تکذیب شعار "آوردن پول نفت بر سر سفره مردم" از سوی آقای احمدی نژاد و حرکات نمایشی در سفرهای استانی و کاهش اعتبار و منزلت جهانی ایرانیان به واسطه رفتار و موضع گیری دولت نهم بود.

به گفته آقای سام سفرهای استانی دولت محمود احمدی نژاد "عوام گرایانه" است چراکه تمامی هیات دولت اعم از وزرای خارجه و نفت را به استان های مختلف برده اند و وقت آنها را هدر داده اند و سپس مردم را به خیابان کشاندند تا به دنبال خودروی رئیس جمهوری بدوند

به گفته آقای سام چهار سال است دولتی در ایران در راس كار است كه حمایت مجلس، صدا و سیما، سپاه، بسیج و قوه قضاییه و همه شرایط مساعد برای كار را داشته است و هیچ كس نمی‌تواند بگوید سنگ اندازی در راه دولت وجود داشته است.

آقای سام در انتها این پرسش را مطرح کرد که آیا واقعا نمی شد ایران را در چهار سال گذشته بهتر از این اداره کرد؟

عطاالله مهاجرانی، سخنران بعدی این مراسم بود که گفت که شرکت حداقلی در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو باعث به وجود آمدن دولت حداقلی همچون دولت فعلی می شود و شرکت حداکثری در انتخابات و بالابردن سقف مشارکت، می تواند به تشکیل یک دولت حداکثری منجر شود که با خواست تعداد بیشتری از شهروندان مطابقت دارد.

آرزوی بازگشت به عقل و تجربه

آقای مهاجرانی با یادآوری جایگاه عقل در میراث فرهنگی و دینی و و مرتبه خرد در ادبیات فارسی، دولت ایران در چهار سال اخیر را " ضد تجربه ترین" و " ضد تعقل ترین" دولت در تاریخ ایران خواند و گفت اداره امور هیچگاه در ایران به این اندازه بی سامان نبوده است و مثال آن هم در لایحه بودجه كاملا آشكار است.

آقای مهاجرانی با اشاره به رسوایی‌های مالی اخیر در میان نمایندگان مجلس بریتانیا گفت که مبلغ كل این رسوایی مالی كه منجر به بركناری رئیس مجلس، دو نماینده مجلس و برخی از اعضای كابینه بریتانیا شد حدود ‪ ۲۰۰‬میلیون تومان بوده در صورتی كه این مبلغ پول خرد آقای احمدی نژاد است كه در سفرهای خود در میان برخی از مردم و دانشجویان پخش می‌كند.

او با ذکر جمله ای از نهج البلاغه که می گوید میراث عقل و خرد حفظ تجربه است، آرزو کرد مردم ایران با انتخابی که در 22 خرداد می کنند به "بازگشت عقل و تجربه به عرصه مدیریت کشور" رای دهند تا هر فرد دیگری تا این دوره‌ای كه با آقای احمدی نژاد آغاز شده تا چهار سال دیگر ادامه پیدا نكند.

حسین انصاری پور هم که از مدافعان آقای احمدی نژاد است به دفاع از دیدگاه های دولت پرداخت و از جمله سیاست دولت نهم درباره پرونده اتمی ایران را ستود و گفت از دیدگاه او به دولت آقای احمدی نژاد دو انتقاد یکی درباه پرونده تحصیلی علی کردان وزیر سابق کشور که با رای مجلس از کار برکنار شد و دیگری سخنان اسفندیار رحیم مشایی که از دوستی با مردم اسرائیل سخن گفته بود وارد است.

آقای انصاری در دفاع ازسیاست های دولت نهم گفت که برخی از سیاست های آقای احمدی نژاد نظیر سفرهای استانی باعث شده که حتی در بریتانیا هم نخست وزیر به سفر استانی برود و با مردم دیدار عمومی انجام دهد.

.

.

ایکاش ابراهیم هنیئه (هانی جون خودمون)کاندید ریاست جمهوری ما بود



ایکاش ابراهیم هنیئه (هانی جون خودمون)کاندید ریاست جمهوری ما بود!من بدلایل زیر حتما به او رای میدادمچون هر کس که از کشور خودمان باشد مجبور است به فلسطینیها کمک کند! شاید هانی جون در صورت رئیس جمهور شدن،ببیند که ما خودمان به کسی نیاز داریم که به خودمان کمک کند در این صورت شاید او کمی هم به سازندگی ایران فکر میکرد که مطمئنا هر کاری او کند من به شخصه ایمان دارم که از داخلی های خودمان بهتر خواهد بود.
2ـ هم اکنون هر گونه بی لیاقتی و حیف و میلهایی که صورت میگیرد میتوانند از بودجه هایی که در چمدانها گذاشته شده (تا اگر کسی مسیرش به طرف ابراهیم جون است به او بدهد )هزینه میشود و ملت و حتی نمایندگان ملت در مجلس هیچ گونه نظارتی بر آن ندارند ,که اگر ابراهیم خان قبول زحمت ریاست جمهوری ما را بکشد شاید او بتواند به ما هم پاسخگو باشد .
3ـ اینکه هم اکنون هانی جان چیزهایی را از رو دست ما تقلب کرده و در کشور خود اجرا میکند(به طور مثال گشت ارشاد )که شاید ایشان اگر اینجا بیایند و از نزدیک اثرات این طرح را در کشور ما ببینند ؟ شاید به دین گونه جوانان عزیز فلسطینی که هم اکنون در غزه هستند را به دین نحو بتوانیم نجات دهیم .
4ـ نظر به اینکه ابراهیم جون از نزدیک با اسرائیل در جنگ بوده به اعتقاد من ایشان اگر رئیس جمهور ما شود حتما جلوی تند روی بعضی از آقایان ایرانی !!که خود را کاسه داغ تر از آش میداند را بگیرد که اینجوری وقتی ابرام جون از طرف ما بااسرائیل و دنیا صحبت کند شاید اون بنده خدا بتواند تو دنیا این را جا بیندازد که دیگر ما حامی تروریست نیستیم که تو فرودگاهها و دیگر جاها توی شورتمان دنبال نارنجک نگردند و شاید اوبتواند عزت ما ایرانیان را که در این سی سال و بخصوس در این چهار سال که دیگر چیزی از آن (عزت و افتخار ایرانی )نمانده است را باز گرداند .
بله دوستان راءی من در صورت کاندیداتوری آقای ابراهیم هنیئه , هانی جون است و اگر ایشان ما راقابل ندیدند در صورت کاندیداتوری آقای حسن نصراله عزیز که ایشان هم خود با اسرائیل هم در جنگ بوده و همین که با استناد به عکسهایی که برایتان ضمیمه میکنم همه نشان دهنده سازندگی لبنان و روحیه مردم بسیار در صحنه و مبارز !!لبنان است .پس راءی من عزیزان این دو بزرگوارند
















شوخي با حاج آقا قرائتي

Dienstag, 19. Mai 2009