Dienstag, 30. Juni 2009
جوک روز/ آیت الله خامنهای : شاه گناهش این بود که میگفت «آنچه من میگویم؛ نه آنچه ملت میخواهد»(سال ها دور
کی من را با نام گرمساریم صدا کرد(هی اسکل اسکل)
« چون کسی چون زولیخواه نام اصلی او را نمیدانست» وپیر زن یا زولیخواه ..... و حال احمدی و اسکورت محافظان و کسی که میگوید: اسکول اسکول
نامه ای به احمدی نژاد
قالب توجه اقای احمدی نژاد،اعترافات زن سعید امامی(دقیق21.4) برنامه بعدی سینماهای ایران
چقدر خوب شد شورای نگهبان اصلا به تخلفات رسیدگی نکرد...
آشیخ کروبی (با احترام و رایی که بهت دادم) لطفا جوری از ولایت فقیه نگو! که فکر کنم او رییس تقلب نبوده
رویای انقلاب مخملی در ذهن این ها بوده یا آنها که کابوس آن را می دیدند و نیرو به همسایه شمالی گسیل داشتند که آموزش ببینند تا چگونه مردم را با حالت ارعاب و قیافه مهیب و هجوم موتور و زدن باتوم و پرتاب گاز فلفل و زدن کابل بر سر پیر و جوان و زن و مرد و اتومبیل و مغازه بترسانند تا مبادا کسی جرات حضور آرام و در صحنه اعتراض ماندن را به خود بدهد و بعدها هم با همان روش های تبلیغاتی و در بوق کردن حرف های غیر واقعی، همه را محکوم به اغتشاش ، انقلاب مخملی ، تخریب و ده ها اتهام دیگر نموده و تا جایی پیش رفتند که مردم را به قتل یکدیگر و رفتن در لباس بسیج برای زدن خودشان هم متهم کردند*از پیام حضرتعالی
هيلاری کلينتون«افزایش عدم اعتماد ایرانی ها نسبت به حکومت»
از حالا «ا ن اقا = احمدی نژاد» نظرتون چیه
ا.ن اقا احمدی نژاد دنیا فهمید که تو از جنس ما(ایران)نیستی، و نه ما از جنس تو
شکارچی موقع شکار ریدنش میگیره" کنایه به اپوزیسیون ما
فیروزآبادی گفته بود!که احمدی نژاد رفتنی نیست و نمیگذاریم برود
Montag, 29. Juni 2009
فقط و فقط ، لجبازی مدنی ( البته در کنار مبارزه)
تکه پارچه سبز در بچگی شفا میداد،ولی حال یکباره جانت را میگیرند !که نشانی از سبز داری
سه چیزی که آقای خامنهای فدای خواسته خود کرد :محمدرضاکاظمی
شورای نگهبان در روزهای گذشته پيشنهاد تشکيل يک هیئت ويژه را برای رسيدگی به اعتراضها و بازشماری ۱۰ درصد از آرا مطرح کرده بود و از کانديداهای معترض به نتايج انتخاباتی، يعنی ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و محسن رضايی خواسته بود تا نمايندهای برای عضويت دراين هیئت معرفی کنند.
علاوه بر آقای موسوی، مهدی کروبی نیز روز يکشنبه در نامهای که به نوشته خود او برای اتمام حجت با اعضای شواری نگهبان و برای حفظ جمهوری اسلامی تهيه شده، از شورای نگهبان خواست تا نتايج انتخابات رياست جمهوری را باطل کنند.
آقای کروبی در این نامه گفته است که اين اقدام تنها راه برای بازسازی اعتماد از دست رفته مردم است و در عين حال افزوده اگر شورای نگهبان با توجه به اظهارات رهبر جمهوری اسلامی اصرار به تأييد نتايج انتخابات دارد، مسئوليت آن را به آيتالله خامنه ای واگذار کند و اعلام کند تنها به خاطر مصلحت، انتخابات تأييد میشود، تا به گفته او جايگاه شورای نگهبان نزد افکار عمومی بيش از اين تنزل پيدا نکند.
راديو فردا در اين رابطه با محمدجواد اکبرين، دينپژوه و روزنامهنگار مقيم بيروت، و حسين باستانی، روزنامهنگار ايرانی مقيم فرانسه، به گفتوگو پرداخته است.
«آقای خامنهای جایگاه ولی فقیه را فدا کرد»
رادیو فردا: آقای اکبرين، نظر شما درباره دليل مخالفت دو نامزد اصلاح طلب انتخابات رياست جمهوری با پيشنهاد تشکيل هیئت ويژه که توسط شورای نگهبان مطرح شده چيست؟
محمدجواد اکبرين: بيانيههای آقای موسوی، شکايات واصله از طرف آقايان موسوی و کروبی و رضايی، مستندات ارائه شده که بخشی از آن منتشر هم شده است و آرای کارشناسان نشان میدهد همه متفقالقول هستند که تخلفات اين انتخابات به قدری گسترده است که با بازشماری ۱۰ درصد آرا يا رسيدگی به پارهای از شکايات به نتيجه نمیرسد. اينها معتقدند که تخلفات انتخابات به حدی است که بايد ابطال شود و اين موضوع برای شورای نگهبان هم واضح شده است.
شورای نگهبان ۱۲ نفرند که شش عضو آن فقيه و شش عضو ديگر حقوقدان هستند. حقوقدانان اين مدارک را میبينند و اخبار غيررسمی حکايت از آن دارد که برخی از حقوقدانان شواری نگهبان معتقدند ادله ارائه شده برای ابطال انتخابات کافی است.
اما چرا باز صحبت از هیئت ويژه میشود؟ به اعتقاد من مدعی اصلی صحت اين انتخابات رهبر است و شورای نگهبان اجازه ندارد ذرهای کوتاه بيايد.
يعنی عملاً نتيجه تحقيقات اين هیئت از پيش مشخص شده است؟
بله مشخص است و من روی نامه آقای کروبی تأکيد میکنم. در اين نامه آقای کروبی به شورای نگهبان تأکيد کرده که اگر شما میخواهيد انتخابات را تأييد کنيد اين کاررا انجام دهيد، اما هزينه آن را خودتان نپردازيد و از رهبری هزينه کنيد. در واقع به طور غيرمستقيم میگويد مدعی اصلی صحت انتخابات شورای نگهبان نيست، رهبری است.
با ادامه اعتراض ها مشکل احمدی نژاد "سپاه" خواهد بود: مصاحبه ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی روزنامه نگار اصلاح طلب ایرانی که در خارج از کشور بسر می برد، با نشریه "ایل جورناله" 23 ژوئن مصاحبه کرده و به نکاتی درباره آینده احتمالی احمدی نژاد و کودتائی که علیه نتیجه انتخابات صورت گرفته نظرات خود را بیان داشته است. بخش هائی از این مصاحبه را می خوانید:
آقای خامنه ای برای نجات فرد کم ارزشی مثل احمدی نژاد اعتبار خود در میان مردم و سیاست مداران را از دست داد. البته ایشان سیاستمدار متوسطی است و به همین دلیل دوست ندارد روسای جمهور سابق، یعنی رفسنجانی و خاتمی را دور و بر خود ببیند.
او هر روز منزوی تر می شود، بیش از نیمی از نزدیکانش او را رها کرده اند .او گمان می کرد با گذاشتن فرد چاپلوسی چون احمدی نژاد بر راس کار می تواند حکومت را در دست داشته باشد، اما مردم خاتمی و موسوی را دوست دارند.
او با تائید پیروزی احمدی نژاد حتی قبل از این که شورای نگهبان آن را تائید کند، عدالت خود را بعنوان ولی فقیه که اساس آن درستی و صداقت است زیر سئوال برد و فرصت بزرگی بدست کسانی داد که پایان رهبری او را به صلاح کشور و نظامی میدانند.
رفسنجانی فرد ثروتمندی است، اما یک روحانی فاسد نیست. او مدیری است که قادر است سیاست و اقتصاد را اداره کند. بعد از مرگ آقای خمینی، رفسنجانی راه را برای خامنه ای که به نظر کم هوش تر و بی خطرتر می آمد هموار کرد تا بتواند کنترلش کند. این موضوع باعث حسادت رهبری شد که دلش می خواهد از قید او بیرون بیاید.
روحانیون هیچیک برتری دیگری را بر نمی تابند. این اتفاق فقط در مورد آقای خمینی افتاد. اکنون هم ممکن است از رفسنجانی حمایت کنند.
- شما از 25 سال پیش موسوی را می شناسید. آیا او قادر است که انقلاب جدیدی را رهبری کند؟
او مردی با اراده است و همچنین یک فرد تحصیلکرده، مذهبی و در عین حال مدرن است و به مشکلات افراد کم درآمد توجه دارد. به همین دلیل مورد احترام است و مردم دوستش دارند. وقتی می گوید که از مرگ نمی هراسد، و یک قدم به عقب نمی گذارد، به این حرف ایمان دارد. موسوی می خواهد مانع نابودی کشور توسط احمدی نژاد بشود.
- آیا موسوی دستگیر می شود؟
موسوی تنهاست. همه دوستانش زندانی شده اند. اگر هنوز او را دستگیر نکرده اند به این دلیل است که از واکنش مردم می ترسند.
- آیا سپاه کشور را نجات خواهد داد؟
نیمی از افراد سپاه و وزارت اطلاعات با موسوی هستند. اگر اعتراض ها ادامه پیدا کند، مشکل احمدی نژاد دیگر فقط موسوی نخواهد بود بلکه سپاه خواهد بود که از شلیک به سمت مردم خود داری خواهد کرد.
Sonntag, 28. Juni 2009
برنامه تجمعات و راه پیمایی های اعتراضی بعدی
د* دوشنبه، هشت تیر، ساعت شش بعد از ظهر زنجیره انسانی از میدان تجریش تا میدان راه آهن
* پنجشنبه ،یازده تیر، ساعت شش بعد از ظهر تجمع در میدان های ولی عصر, انقلاب, تجریش و هفت تیر
* دوشنبه ،پانزده تیر، ساعت شش بعد از ظهر در مقابل زندان اوین
* پنجشنبه ،هجده تیر، به مناسبت سالگرد کوی دانشگاه مقابل دانشگاه تهران با حضور تمامی مردم و دانشجویان
* ایرانیان خارج از کشور مقابل لانه جاسوسی رژیم ایران در همان کشور با شعار نویسی روی دیوار سفارت
* فریاد ،مرگ بر دیکتاتور، هر شب ساعت ده تا ده و نیم در پشت بام منازل
* شعار نویسی روی دیوارها و اسکناس ه
عبدالله شهبازی: باور کنید، احمدینژاد گزینه مطلوبی نیست. احمدینژاد امروزه در میان مردم ایران منفور است.
ایشان ضمن افشاگری جناح کودتاچی حاکم، اتهاماتی را متوجه یهودیان و بهائیان مینماید و معتقد است که دو گروه نامبرده در کارهای پشت پردهی سیاسی علیه اصولگرایان، اقداماتی انجام دادهاند ازجمله داستان جنگل و دیگر مسائل صدر مشروطیت.
تحقیق در بارهی صحت یا سقم این نوع ادعاها به عهدهی مورخان بیطرف است، نه گردانندگان بلاگ نیوز. ما نامه را بهمان سان که نوشته شده است برای آگاهی عموم نشر میدهیم. بخصوص که بازیهای تلویزیونی مبنی بر اقرار و اعتراف مخالفان جاا از نو توسط کودتاچیان شروع شده است، موضوعی که نویسندهی نامه به آن اشاره کرده است.
داور اصلی این گونه ادعاها خوانندگان هستند.
محمد افراسیابی
برادر ارجمندم جناب آقای دکتر غلامعلی حداد عادل
در مراحل پایانی نگارش مقاله برای دانشنامه «جهان اسلام» بودم به درخواست شما. میخواستم تماس بگیرم و از تأخیر در تحویل مقاله پوزش بخواهم که وقایع اخیر رخ داد. دیشب شما را در گفتگوی شبکه دو دیدم و به سخنانتان با دقت گوش فرادادم. از آن زمان تا اکنون در ذهنم پرسشهای بسیاری مطرح میشود که آرامم نمیگذارد. سرانجام، نتوانستم تحمل کنم و این نامه را نگاشتم.
در سخنان جنابعالی چهار نکته توجه مرا جلب کرد:
۱- تحولات جاری را به «انگلیسیها» نسبت میدهید بهویژه به دلیل فعالبودن
و تأثیرات شبکه فارسی بی. بی. سی. در این روزها؛
۲ - به کانالهای اطلاعاتی خود، که بنیان داوری شما را میسازد، اطمینان
مطلق دارید؛
۲- پیش از طی مراحل قانونی و تأیید شورای نگهبان صحت انتخابات را به سود آقای احمدینژاد تأیید میکنید؛
۴ - به آقای احمدینژاد چنان علاقه دارید که نمیتوانید پنهان کنید زیرا تصوّر
میکنید ایشان گزینه مطلوب شماست.
برادرم، آقای حداد!
تخصصم مورد قبول شما بوده و میدانید که «انگلیسیها» را خیلی خوب میشناسم. گمان میکنم مستندترین و جامعترین پژوهشها را در زمینه دو کودتای ۳ اسفند ۱۲۹۹ و ۲8 مرداد ۱۳۳۲ من انجام دادهام. دو دهه است در این حوزه کار کرده و خوب کار کردهام؛ بیش از دیگران. یقین دارم در این شک ندارید. و یقین دارم در حسننیت و ارادتم تردید ندارید. «جوگیر» نیز نشدهام. پیش از انتخابات به سود مهندس موسوی اعلام موضع کردم زمانی که ورود ایشان به صحنه بهطور جدّی مورد تردید بود و حتی خود ایشان به تصمیم قطعی نرسیده بود. در طول این روزهای پرحادثه با دقت و دلسوزی تحولات را رصد کرده و میکنم و برای نوشتههای بعدی خویش «فاکت» فراهم میآورم. حوادث این روزها ابهامها و رازهایی را برایم آشکار کرد که بسیار ارزشمند است. در این باره در زمان خود خواهم نوشت.
برادرم، آقای حداد!
تحولات و حرکتهای بزرگ سیاسی و اجتماعی را همیشه نمیتوان به کانونهای سلطهگر نسبت داد. عوامل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی بسیاری میتواند محرک امواج اجتماعی باشد؛ ولی این کانونها میکوشند بر بستر امواج سوار شوند و اهداف خود را پیش برند و به تعبیری آن را «دستکاری»manipulation کنند. سالها پیش، در واکنش به کسانی که مفهوم «توهّم توطئه» را در فرهنگ سیاسی ایران رواج میدادند، مقاله کوتاهی نوشتم با عنوان «توطئه بهمثابه یک دانش». در این مقاله کوشیدم تعریفی علمی از مفهوم «توطئه» عرضه کنم. نوشتم:
«امروزه، در علوم اجتماعی، آیندهشناسی به دانشی اطلاق میشود که به مطالعه حوادث گذشته و فرآیندهای جاری بهمنظور پیشبینی تحولاتی آتی، با هدف سیاستگذاری و تأثیرگذاری بر آن، میپردازد. تکوین و رشد دانش فوق بر این باور استوار بود که تکاپوهای انسانی و پدیدهها و فرآیندهای اجتماعی دارای نتایج و پیامدهایی است بهطور نسبی قابل شناخت و لذا، با اتکاء بر تجربهی تاریخی، از طریق شناسایی و تحلیل دقیق و صحیح وضع کنونی میتوان پیامد فرآیندهای امروزین را پیشبینی کرد.
در آن پدیدهها و فرایندهای اجتماعی که از بنیانهای ریاضی استوار برخوردارند، مانند عرصههایی که در جمعیتشناسی مورد مطالعه قرار میگیرند، پیشبینی آینده معمولاً با دقت انجام میگیرد. لیکن در دانشهایی که بهطور عمده بر تحلیل عقلی مبتنی است از چنین دقتی نمیتوان سخن گفت. فرآیندهای سیاسی از اینگونهاند. لذا، در چنین عرصههایی، دانش آیندهشناسی معمولاً به روشی توسل میجوید که سناریونویسی Scenario Writingنامیده میشود. سناریونویسی را میتوان "توصیف یک وضعیت مفروض قابل تحقق در آینده" تعریف کرد. در این روش، در تلفیقی از دو نگاه سینکرونیک، یعنی بررسی وضع موجود (تحلیل افقی یا اینزمانی)، و دیاکرونیک، یعنی تبیین پدیدهها و فرآیندهای تاریخی و پیامدهای تحقق یافته امروزین آن (تحلیل عمودی یا ریشهشناسانه)، احتمالات معقول مورد بررسی قرار میگیرد و محتملترین امکانهای قابل تحقق در قالب سناریوهایی ترسیم میگردد. در سناریونویسی نه تنها محتملترین شقوق (آلترناتیوها) بلکه احتمالات مطلوب یا مرجح نیز ارائه میشود یعنی آن سناریوهایی که مطلوب سیاستگذاران است و کم و بیش از طریق دستکاری (manipulation) در فرآیندهای اجتماعی (برنامهریزی و سیاستگذاری) میتواند تحقق یابد هر چند در صورت تداوم وضعیت طبیعی امکان تحقق آن نباشد یا کمتر باشد. در این عرصه است که آیندهشناسی بهعنوان شالوده مهندسی اجتماعی عمل میکند و کانونهای منسجم نخبگان فکری را، که در عرف جاری دنیای معاصر تانک اندیشه (Think Tank)نامیده میشوند و سیاستگذاران کارفرما یا همبسته با ایشان را، به چنان ابزارهایی مجهز میکند که بتوانند کم و بیش بر آینده جهان یا بر این و آن عرصه از پدیدهها و فرآیندهای اجتماعی (مثلاً بازارهای تسلیحاتی و مواد مخدر و نفت و صنایع مصرفی و غیره) تأثیر گذارند.
این تأثیر میتواند خیرخواهانه و سازنده باشد یا سودجویانه و مخرب. بدینسان، دانش آیندهشناسی میتواند هم در ساختن آیندهای بهتر و انسانیتر مورد استفاده قرار گیرد و هم بهعنوان بنیان نظری برنامهریزی برای عملیات دسیسهگرانه بهمنظور انهدام ساختارهای سیاسی و اجتماعی این و آن جامعه یا سوق دادن فرآیندهای موجود به سمت مطلوب طراحان و سیاستگذاران عمل کند. بهعبارت دیگر، مثلا، هم میتواند در جهت ریشهکن کردن جنگ و اعتیاد به مواد مخدر و انهدام محیط زیست و سایر بلایای عظیم دنیای امروز عمل کند و هم در راستای گسترش آن.
بنابراین، آنچه بهعنوان "توطئه" شهرت یافته، و پارادوکس مطلقگرایانه و دو گزینهای "توطئه" و "توّهم توطئه" و مجادلات فراوان مربوطه را آفریده، میتواند بهعنوان عرصهای بسیار مهم از رشد دانش و آگاهی انسانی و بمثابه تکاپوی عالمانه گروهی از انسانها برای تحقق آرمانها، اهداف و منافع خویش، به زیان دیگران، شناخته شود. این در حالی است که در بخش مهمی از جهان پیرامونی هیچگونه تصوری از مفاهیمی چون آیندهشناسی در مخیله دولتمردان و نخبگان سیاسی وجود ندارد و از اینرو طبیعی است که "توطئه" در نازلترین و بدویترین شکلها و تعاریف آن فهم و درک شود.» [۱]
برادرم آقای حداد!
اجازه دهید حوادث روزهای پیش را اندکی مرور کنیم:
شما خوب میدانید زمانی که مهندس موسوی ناگهان ورود خود را به عرصه انتخابات دهم اعلام کرد چه آشفتگی در میان کسانی پدید آمد که در پیرامون آقایان خاتمی و کروبی گرد آمده بودند. بسیاری از آنان هیچ تجانس و سنخیت فکری با مهندس نداشته و ندارند. شما خوب میدانید که مهندس اصولگرایی واقعی است و سخت پایبند به اصول و ارزشهای امام راحل و انقلاب؛ بسیار بیش از نورسیدگانی که هوّیت و پیشینهشان در هالهای از ابهام است و امروزه چنان سنگ «اصول» را به سینه میزنند که انسان حیرت میکند. متأسفانه، این «نورسیدگان» را اکنون معرکهگردان و «کانالهای اطلاعاتی و تحلیلگران مورد وثوق» میبینم و بخش مهمی از آتش فتنه را از سوی ایشان میدانم. بگذریم.
خوب میدانید که مهندس در مسائل توسعه داخلی و سیاست خارجی بسیار اصولگرا است؛ بدان معنا که اصیل و بومی و اسلامی و ایرانی میاندیشد و شاید تنها تمایزش با برخی اصولگرایان راستین اعتقادش به تضارب آراء و تکثر سیاسی و فرهنگی، و در یک کلام پلورالیسم، باشد. میتوانید نگرش مهندس به مسائل توسعه و سیاست خارجی را مقایسه کنید با برخی مدعیان که معلوم نیست در مسائل داخلی چه استراتژی توسعه و چه راهکارهایی را قبول دارند و در سیاست خارجی به چه اصولی پایبندند.
بهرروی، «بزرگان آن قوم» به مهندس اهانتها کردند. منظورم همان کسان است که در دوره هشت ساله ریاستجمهوری آقای خاتمی در سیاست و مطبوعات و اقتصاد یکهتاز بودند و هیچگاه به مهندس نظر خوش نداشتند. مهندس آن زمان نیز، چون امروز، پایبند به اصول و به این دلیل مظلوم بود. زمانی که کار از کار گذشت و آقای خاتمی، به دلیل اعلام ورود غیرمنتظره مهندس، انصراف داد، بهناچار هجوم آوردند و مهندس را در محاصره گرفتند. من با نگرانی این تحول را رصد میکردم. میدیدم که چگونه سایتهای حامی مهندس موسوی به سرعت ایجاد میشود و یا به دست اینان میافتد. با نگرانی میدیدم که چگونه، به سان بیلبوردهای تبلیغاتی، نامهای خود را بر سایتهای هوادار مهندس حک میکنند. نگران بودم که مهندس را به سود خود مصادره کنند و نگرانیام را در مصاحبه با وبگاه «تدبیر» منعکس کردم. [۲] کار دیگری از دستم ساخته نبود. متأسفانه، شاهد بودم که در حلقهی اصلی ستاد مهندس آن شَمّ سیاسی و اطلاعاتی قوی وجود ندارد که به ترکیب و آرایش سیاسی هواداران مهندس سامان دهد و تعادلی میان جناحهای مختلف ایجاد کند. این حلقه باید تبلیغات را به گونهای هدایت میکرد که مهندس به نماد یک محفل معین و شناخته شده بدل نشود.
متاسفانه، آنچه نگرانش بودم رخ داد. میخواستند انتخابات را دوقطبی کنند که کردند. با حضور فعال خود در سایتها و رسانههای حامی مهندس موسوی نگرانی را در شما، و امثال شما، دامن زدند. من نگران نبودم زیرا یقین داشتم مهندس زیرکتر از آن است که اجازه دهد «این آقایان» در دوران ریاستجمهوری او مانند دوران آقای خاتمی یکهتازی کنند. به مدیریت قوی و زیرکی مهندس یقین داشته و دارم. معهذا، «آقایان»، که هیچ تجانس فکری و سیاسی با مهندس نداشتند، نیرومند و منسجم بودند. من نگرانی خود را از «مصادره مهندس به سود یک کانون معین» ابراز کردم حتی در همان یادداشت اوّل که پس از ملاقات با مهندس منتشر نمودم. این یادداشت را مهندس پسندید و ظاهراً با ابراز تمایل ایشان در تمامی سایتهای منتسب به وی درج شد؛ ولی به دلیل همین ابراز نگرانی از «مصادره»، در قالب «کامنت» (اظهارنظر خوانندگان)، توهینهایی نثارم کردند که سابقه نداشت. من نیز رنجیدم و اعتراض کردم. [۳] «آقایان» نمیخواستند هیچ «بیگانهای» وارد حلقهای شود که میخواست مهندس را محاصره و مصادره کند.
این آن روی سکه است برادرم آقای حداد! این روی سکه را نیز ببینید:
بیش از ده سال است، از زمان حادثه شوم «قتلهای زنجیرهای» در آذر ۱۳۷۷ و فاجعه کوی دانشگاه در تیر ۱۳۷8، با دقت تحولات را دنبال میکنم. در این ده ساله شاهد تکوین سناریویی هستم که دو قطبی کردن جامعه ایران و از این طریق فروپاشیدن نظام و حتی تجزیه کشور را هدف گرفته است. ده سال است با رنج نظارهگر چینش گام بهگام مهرهها و محاصرهی اطلاعاتی در این روی سکه هستم. میبینم و هشدار میدهم. سالهاست درباره شبکهی «یهودیان مخفی» و «بهائیان مخفی» مینویسم و میگویم. کسی توجه نمیکند.
در پژوهشهای خویش دریافتم که فرمان مشروطه را، فرمان دوّم را که در آن عبارت «مجلس شورای اسلامی» به «مجلس شورای ملّی» تغییر یافت، میرزا مهدی خان وزیرهمایون، پسر فرخ خان امینالدوله کاشی، از مظفرالدینشاه گرفت که «بهائی مخفی» بود. در تفحص تاریخی دریافتم که سید اسدالله خرقانی، همهکاره بیت آخوند خراسانی، مرجع بزرگ زمان و رهبر انقلاب مشروطه، تا زمان خلع محمدعلی شاه، «بهائی مخفی» بود و همو بود که شبکههای مخفی سِر اردشیر ریپورتر، گرداننده سازمان اطلاعاتی حکومت هند بریتانیا در ایران، را در نجف ایجاد و هدایت کرد. و این من بودم که برای اوّلین بار او را معرفی کردم و نوشتم در روزی که شیخ فضلالله نوری را به دار کشیدند پسر همین سید اسدالله خرقانی، بهنام سید نورالدین، در حبلالمتین تهران مقاله مفسدهبرانگیز «اذا فسد العالِم فسد العالَم» را نوشت تا آخوند خراسانی و خیل کثیر علما و طلاب از عتبات راهی ایران نشوند؛ و اینان بتوانند مشروطه را به سود خود مصادره کنند. [۴] در پژوهش خویش دریافتم که احسانالله خان دوستدار، لیدر «کودتای سرخ» علیه میرزا کوچک خان، و بسیاری از فتنهگرانی که نهضت جنگل را به شکست کشانیدند «بهائی مخفی» و مأموران سرویس اطلاعاتی بریتانیا بودند، [5] و نیز دریافتم که ابوالفتحزاده و منشیزاده و مشکاتالممالک، سه گرداننده اصلی «کمیته مجازات» که عملکرد آن بسیار شبیه به شبکه عاملین «قتلهای زنجیرهای» بود، و برخی از تروریستهای عضو این کمیته و برخی دیگر از تروریستهای نامدار آن عصر چون عبدالحسین خان معزالسلطان (سردار محیی) و زینالعابدین خان مستعان الملک «بهائی مخفی» بودند. [۶] سردار محیی و مستعانالملک هماناناند که بازجویی از شیخ فضلالله نوری را به دست گرفتند. مستندات کامل را در مقالهای که برای دانشنامه شما نگاشتهام خواهید دید.
نوشتم و انکار کردند. نوشتم و به «توهّم توطئه» متهمم کردند و سرانجام با لطایف الحیل طردم نمودند. هیچگاه پرسیدید چرا عبدالله شهبازی به شیراز رفت و چرا در شیراز نیز راحتش نگذاشتند؟ به راستی، درباره من چه گزارش میدادند؟ مهم است بدانم چرا تمامی امکانات را از من گرفتند، روانه شیرازم کردند و در اینجا نیز مرا رها نکردند.
آقای حداد!
سالهاست درباره «دماوند» [۷] و «دماوندیانی» چون آقای حسین شریعتمداری و «صغاد» و «صغادیانی» چون آقای حسینیان [8] و همفکرانشان مینویسم و کسی توجه نمیکند.
ده سال است، با رنج، شاهد تکوین و انسجام حلقهای بسته و متصلب در پیرامون جنابعالی و اصولگرایان راستین هستم که هر «بیگانه»ای را به انحاء مختلف طرد میکنند. ده سال است با دقت رصد میکنم و میبینم گام به گام «کانالهای اطلاعاتی» امثال جنابعالی را محصور و منحصر به خود میکنند. امروز، اسفمندانه، میبینم موفق شدهاند. نتیجه این است که شما از تحولات امروزین ایران آنچه را میبینید که «آنان» میخواهند. به شما از «انقلاب مخملی» میگویند و احتمالاً اسناد و مدارک و شنودهایی هم ارائه میدهند و شما نیز میپذیرید. شاید شنود مکالمات محرمانه تلفنی موسوی و اوباما و طراحی هر دو برای «انقلاب مخملی» را نیز تقدیم کردهاند! چه میدانم! «جعل اطلاعات» یعنی همین! «کانالیزه کردن اطلاعات» یعنی همین! «محاصره اطلاعاتی» یعنی همین!
جناب آقای حداد، برادر بزرگوارم، این روشهای مرسوم و معمول در «سناریونویسی» و «توطئه» است طبق همان تعریفی که در ابتدای نامه عرضه کردم. اگر به «توطئه انگلیسیها» باور دارید، به سخن من نیز، به عنوان کارشناس این حوزه، باور کنید.
برادرم آقای حداد!
چنان شما را به محاصره گرفتهاند که تنها آنچه را که آنها میخواهند میبینید. گزارش شما از حادثه شوم میدان آزادی و کشته شدن عدهای را شنیدم. فرمودید عدهای مسلح میخواستند پادگان بسیج را تصرف کنند و غیره! حیرت میکنم از این گزارش! فقط در همین یک مورد، از کانالهای مستقل، مستقل از کسانی که شما را در محاصره گرفتهاند، تحقیق کنید. امیدوارم به نتایجی عجیب برسید درباره اطرافیانتان. نمیدانم این کسان چگونه و با چه معیارهایی چنین قدرتمند و تأثیرگذار شدند؟
برادرم آقای حداد!
به دستگیریهای اخیر توجه و در آن تعمق کنید. برخی «آقایان» را «دوستانشان» دستگیر میکنند و سپس همان بی. بی. سی.، که به عملکرد آن، به درستی، بسیار حساس هستید، اخبار این دستگیریها را بزرگ میکند. به این ترتیب، «لیدر»های آینده را میسازند. چرا به این ترفندها توجه نمیکنید؟ بعید است از شما!
آقای حداد!
زمان انقلاب نیز، که مقایسه آن با اعتراضات مسالمتآمیز کنونی مردم در چارچوب قانون اساسی به نتایج انتخابات دهم قیاس معالفارق است، به دلیل فقدان اطلاعرسانی یا اطلاعرسانی کاذب و یکسویه رسانههای داخلی، بی. بی. سی. شنوندگان کثیر یافت تا بدان حد که امام راحل نیز اخبار را از طریق آن دنبال میکرد. تأثیر بی. بی. سی. تا بدانجا رسید که محمدرضا پهلوی بی. بی. سی. و دولت بریتانیا را مسئول وقوع انقلاب میدید! تلقی فوق در کتاب «پاسخ به تاریخ» شاه مخلوع نیز بازتاب یافته. اینها توهّم است. چرا رسانههای دولتی، بهویژه صدا و سیما و خبرگزاریها، اطلاعرسانی درست نمیکنند تا مردم تشنه دیدن بی. بی. سی. فارسی شوند؟ چرا روزنامهها و حتی اینترنت و موبایل و سایتهای خبری منتقد را چنان محدود میکنند که مردم به دامان بی. بی. سی. پناه برند و شایعات گمراهکننده و خطرناک بازار داغ یابد؟ درست است که با دست خود مردم را به دامان بی. بی. سی. فارسی برانیم و سپس گلایه کنیم؟
آقای حداد!
میتوانم هماکنون چارت بکشم و از رابطه نزدیک، و حتی پیوند خویشاوندی و خونی، برخی کسان سخن بگویم که مایه حیرت شما شود. کسانی که در دو سوی به ظاهر متقابل نشستند و جامعه ایران را «دوقطبی» کردند. میتوانم با اسم و رسم معرفیشان کنم و از پیوندها و روابط دیرین و حتی امروزشان سخن بگویم. چرا من میبینم و شما نمیبینید؟ شاید به این دلیل که «کانالهای اطلاعاتی» من بسته نیست؛ شاید به این دلیل که من احدی از آحاد مردم و در متن جامعهام و کسی از طریق بولتنها و نظرسنجیهای آنچنانی تغذیه و هدایتم نمیکند. من محققم و جنابعالی دولتمرد. من مشغلهام تنها و تنها در حوزه تخصصم است و فرصت کافی برای کاوش دقیق و پیگیری حوادث، با چشم و گوش خود، دارم.
برادرم، آقای حداد!
«شیاطین» همه جا هستند. در یک جا جمع نیستند. اگر قرار باشد بتوانند فرایندهای سیاسی را «دستکاری» و هدایت کنند، که خود نوعی «مهندسی اجتماعی» است، باید در همه مراکز قدرت حضور داشته باشند. چرا تصوّر میکنید در محاصره نیستید و تحولات جاری را از عینک دیگران نمیبینید؟
آقای حداد!
من در متن جامعه هستم. به روشنی و با یقین دیدم که اکثریت مردم به مهندس موسوی رأی دادند و به همین دلیل روز شنبه، ۲۳ خرداد، سراسر ایران در حیرت بود. بسیاری سرخورده و افسرده بودند. گویی شوک بزرگی بر جامعه ایران وارده شده. ۲۳ خرداد روز سکوت و بهت بود. چه کسانی کام ایرانیان را تلخ کردند؟ چه کسانی عظمت انتخابات تاریخی ۲۲ خرداد را شکستند و «حماسه ملّی» را به اعتراض ملّی بدل نمودند؟ شما شور و شعف مردم را در انتخابات از نزدیک ندیدید. آیا یازده میلیون نفر کسانی که میزان مشارکت در انتخابات ریاستجمهوری را از حدود ۲۹ میلیون نفر در دوره نهم به حدود ۴۰ میلیون نفر در دوره دهم رسانیدند، به این دلیل وارد صحنه شدند که به احمدینژاد رأی دهند؟
برادرم، آقای حداد!
من شهادت میدهم که «کودتای انتخاباتی» شد. اگر صداقت و سلامت مرا قبول دارید بپذیرید. تمامی کارنامه علمی و پژوهشی و سیاسی خود را در گرو این داوری میگذارم. این را از همان آغاز، از زمان سخنرانی تحریکآمیز حسین شریعتمداری در اصفهان (۷خرداد ۱۳88) دیدم که از «جنگهای صدر اسلام» سخن میگفت و میرحسین موسوی و کروبی را با طلحه و زبیر و حتی یزید مقایسه میکرد. مالک اشتر لابد خود او و حسینیان و اعوان و انصارشان هستند که این بار به دستور علی (ع) تمکین نمیکنند و تا آخر خط پیش میروند. میخواهند ستون خیمه آیتالله هاشمی رفسنجانی و مهندس میرحسین موسوی، دو یار بازمانده از سه یار امام راحل، را فرو ریزند. این بار، باید علی (ع) دنبالهرو مالک اشتر شود. این را از زمان تهاجم پرخاشگرانه و زشت احمدینژاد در مناظره با مهندس موسوی دیدم و در ۱۴ خرداد آن را «کودتای انتخاباتی» نامیدم. [۹] در 8 خرداد، محترمانه و بدون ذکر نام، خطاب به حسین شریعتمداری نوشتم:
با نزدیک شدن به زمان انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری... گاه سخنانی شنیده میشود که به شدت ناهنجار است. متأسفانه، برخی کسان فضای انتخابات دهمین دوره ریاستجمهوری را با جنگهای حق و باطل در صدر اسلام اشتباه گرفتهاند؛ در یکسو حق مطلق است و در سوی دیگر کفر مطلق. تشبیه رقبای انتخاباتی به طلحه و زبیر و بالاتر از آن به «یزید» از اینگونه است... دو قطبی کردن جامعه و بالاتر از آن تلاش برای تبدیل «رقابت سیاسی» به «ستیز» دارای پیامدهای خطرناک است و قطعاً به مصلحت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. کسانی که در این راه کوشیده و میکوشند، در بهترین ارزیابی، ارزشهای بنیادین انقلاب و سیره امام راحل و رهبری معظم انقلاب را بهکلی از یاد بردهاند.» [۱۰]
این سناریو به دقت اجرا شد. گام به گام و طراحی شده. این همان سناریویی بود که پس از دو خرداد ۱۳۷۶ با «قتلهای زنجیرهای» و حادثه کوی دانشگاه اجرا شد ولی به فرجام نرسید. معرکهگیران همینان بودند. این بار ده سال بر روی سناریوی فوق کار شد؛ نقاط ضعف و علل شکست آن در سال ۱۳۷8 را با دقت کاویدند و ترمیم کردند. اینک، همان سناریو با ضریب پیروزی بالا در شرف تحقق است.
جناب آقای حداد عادل!
من در حیرتم! جنابعالی پیش از پایان مراحل قانونی و صحه گذاردن شورای نگهبان بر صحت انتخابات بر آن صحه میگذارید؟ آیا به کنه این گفتار خود توجه دارید؟ آیا به غیرقانونی بودن این رویه خود توجه دارید؟ مگر میتوان پیش از تأیید انتخابات از سوی شورای نگهبان بر آن صحه گذارد؟ شما، پیش از اتمام مراحل قانونی، از کجا میدانید این انتخابات درست برگزار شده و ابطال نخواهد شد؟
برادرم، آقای حداد!
علاقه شما به آقای احمدینژاد در سخنانتان مشهود بود؛ بهویژه زمانی که از «مردمی بودن» او و ۶۰ سفر استانی سخن میگفتید. باور کنید، احمدینژاد گزینه مطلوبی نیست. احمدینژاد امروزه در میان مردم ایران منفور است. احمدینژاد نه تنها چهرهی رقابتهای انتخاباتی و مناظرههای تلویزیونی را با رفتارهای ناهنجار و بیاخلاق خود زشت کرد و جامعه را ملتهب نمود، بلکه در سخنرانی پس از پیروزی ظاهریاش در میدان ولیعصر (عج)، متفرعنانه و فارغ از تواضع، شدیدترین اهانتها را به بخش کثیری از مردم ایران کرد و بارها خود را «ملّت» خواند و منتقدانش را «دشمن ملّت» حتی اگر آیتالله هاشمی و میرحسین موسوی باشند. احمدینژاد با نفسانیتی بیمارگونه خود را پرچمدار انقلاب و وارث امام نمایاند. به نامه استاد شجریان بنگرید که خود را از همان «خس و خاشاک»هایی میداند که احمدینژاد به ایشان توهین کرد. برادرم، آقای حداد! من نیز از همان «خس و خاشاک»ها هستم زیرا به میرحسین موسوی رأی دادم. میلیونها نفر از مردم ایران از همان «خس و خاشاکها» هستند.
برادرم، آقای حداد!
به خداوندی خدا، میرحسین موسوی رئیسجمهوری بهتر برای این نظام است؛ پاسداری امینتر برای میراث امام راحل و قانون اساسی است. احمدینژاد قابل اعتماد نیست. او معلوم نیست فردا با قانون اساسی و ایران اسلامی چه میکند. اگر امروز آیتالله هاشمی رفسنجانی و مهندس میرحسین موسوی را از میدان به در کند، فردا معلوم نیست با دیگران چه خواهد کرد. من تاریخ خواندهام و شما نیز خواندهاید. به تاریخ آلمان دهه ۱۹۳۰ رجوع کنید و ببینید گام به گام چه رخ داد.
برادرم، آقای حداد!
من از سال ۱۳۷۲، در نوشتار و مصاحبههایم منتقد جدّی سیاستهای توسعه آقای هاشمی رفسنجانی بودهام. میدانم این سیاستها مورد قبول میرحسین موسوی نیز نبود. من، مانند بسیاری از مردم، به شایعات گسترده درباره «فساد خاندان هاشمی» باور کردم. اکنون به این نتیجه رسیدهام، که به فرض صحت این شایعات، فساد مالی در همه جا میتواند باشد ولی مخاطرات و زیانهای آن برای جامعه ایران بسیار کمتر از وضع کنونی است. ایران به شخصیت سیاسی چون هاشمی نیاز دارد و من متأسفم از کسانی که جایگاه برجسته هاشمی، به عنوان عامل تعادلبخش سیاست ایران امروز، را نادیده گرفتند و با روشهای غیراخلاقی و از مجاری غیرقانونی در راه تخریب او کوشیدند. چرا جنابعالی در گفتگوی تلویزیونی دیشب بهکلی درباره اهانتهای شدید به آیتالله هاشمی رفسنجانی سکوت کردید؟ چرا آقای احمدینژاد، صرفنظر از مباحث مطروحه در مناظره تلویزیونی و سخنرانیهای بعد از آن، در نطق میدان ولیعصر (عج) جمعیت را چنان تحریک کرد که علیه هاشمی شعارهای زشت دهند؟ به کجا میرویم؟
جناب آقای حداد عادل!
احمدینژاد و تیم او، حسین شریعتمداری و حسینیان و اعضای کانونی معین و مشکوک فتنهای آفریدند که هر آن میتواند به آشوبی بزرگ و خونین بدل شود. لحظات ارزشمند است. بمبی ساعتی به آخرین دقایق انفجار خود نزدیک میشود. اکنون زمان درایت است. اکنون زمان هشیاری است. اکنون زمان تعامل است.
برادرم، آقای حداد!
برای نجات کشور هیچ راهی وجود ندارد جز ابطال انتخابات و برگزاری مجدد آن!
برادر کوچکتان
عبدالله شهبازی
شیراز، ۲8 خرداد ۱۳88
Samstag, 27. Juni 2009
يك راي به احمدينژاد اضافه و يكي از موسوي كم شد/تابناک
به گزارش فارس، محمدجواد عسگري با بيان اينكه طبق دستور شوراي نگهبان 10 درصد از صندوقهاي اخذ رأي شمارش دوباره شد، اظهار داشت: در شهرستان ارسنجان 42 صندوق داشتيم كه صندوقهاي 2، 12، 22، 32، 42 شمارش شد.
وي با بيان اينكه پس از شمارش آرا دو رأي اشتباه شده بود، تصريح كرد: يك رأي از احمدينژاد اشتباها جزو آراي باطله حساب شده بود و يك رأي از محسن رضايي اشتباها به آراي موسوي اضافه شده بود.
عسگري با بيان اينكه اين اشتباه غيرعمدي بوده است اظهار داشت: تمام تلاش مسئولان برگزاري انتخابات در ارسنجان برگزاري انتخابات سالم بوده است.
وي ادامه داد: انتخابات در ارسنجان بدون كوچكترين تخلفي برگزار شد و حتي بعد از برگزاري انتخابات هيچگونه شكايت انتخاباتي نداشتيم.
عسگري تصريح كرد: در تمام شعبههاي اخذ رأي در اين شهرستان هركدام از كانديداها يك نماينده داشتهاند به طوري كه در 42 شعبه آقاي موسوي، احمدينژاد و كروبي هركدام 42 نماينده داشتند.
فرماندار ارسنجان با بيان اينكه در اين شهرستان 27 هزار و 27 نفر واجد شرايط رأي دادن هستند گفت: مشاركت در اين شهرستان 95 درصد بود.
وي با انتقاد از تهمتهايي كه راجع به تقلب در انتخابات زده شد اذعان داشت: حاضريم با حضور نمايندگان كانديداها و مردم تك به تك آرا را با شناسنامه تطبيق دهيم. چرا كه هيچ گونه تقلبي در اين شهرستان صورت نگرفت.
فرماندار ارسنجان از فرمانداران خواست با تمام توان در مورد حضور بينظير مردم در 22 خرداد اطلاعرساني كنند.
وي ادامه داد: با حضور هيئت بازرسي و ديگر عوامل برگزاري انتخابات به هيچ وجه امكان تقلب وجود نداشت.
عسگري با بيان اينكه در حال حاضر كساني كه در اين شهرستان به موسوي رأي دادهاند پشيمان شدهاند تصريح كرد: مردم روز به روز متوجه جريان نفاق ميشوند كه چطور در حال سر باز كردن است.
وي بار ديگر با تأكيد بر اينكه هيچگونه تقلبي در اين حوزه انتخابيه صورت نگرفته است تصريح كرد: حاضريم تمام صندوقها را بازشماري كنيم.
خبرهای پشت پرده خلاف ظاهر مقتدر کودتاچیان است/ پيك نت
در 48 ساعت اخیر، خبرگزاری "ریانووستی" مسکو، روی وب سایت فارسی خود اخبار و تحلیل هائی را منتشر می کند، که نه می توان نسبت به آنها بی اعتناء بود و آنها را نادیده گرفت و نه می توان آنها را کاملا پذیرفت و منتشر کرد. ارتباط های خبری نیز با داخل کشور چنان مختل است که آگاهی از درستی و نادرستی این اخبار را بسیار دشوار کرده است. از جمله این ادعای خبرگزاری "ریانووستی" که سیدحسن خمینی، نوه آیت الله خمینی قصد دارد در اعتراض به کودتای انتخاباتی در مقبره آیت الله خمینی متحصن شود. و یا آغاز زمزمه هائی درباره شورائی کردن "رهبری" در جمهوری اسلامی. اخبار "ریانووستی" را که به آنها اشاره کردیم می توانید بصورت مستقل از اینجا و اینجا بخوانید.
یگانه خبری که ما توانستیم شب گذشته، مستقل از اخبار "ریانووستی" بدست آوریم، این جمله بود: "بزودی خبرهای خوبی از قم می شنوید"
پرسش ما درباره موقعیت علی خامنه ای در میان مراجع و شایعاتی بود که پیرامون تشکیل مجلس خبرگان مطرح است.
پیامی نیز دریافت داشته ایم مبنی بر مراجعه روز 4 تیرماه نماینده علی خامنه ای به میرحسین موسوی. وی حامل این پیام بوده که "شما خودتان را از این معرکه کنار بکشید!"
ظاهرا میرحسین موسوی نیز در پاسخ گفت: به ایشان بفرمائید، کار از کنار کشیدن من گذشته است.
بدنبال این ملاقات، بیانیه شماره 8 میرحسین موسوی منتشر شد که تاکیدی بود بر باقی ماندن میرحسین موسوی در صحنه.
ما اطلاع نداریم که پیام میرحسین موسوی برای ایرانیان خارج از کشور هم بعد از این ملاقات نوشته و منتشر شده و یا بعد از آن.
درباره هاشمی رفسنجانی نیز این پیام خبری را دریافت داشته ایم که ایشان به تلاش های خودشان ادامه میدهد و مجلس خبرگان در اوائل مردادماه قرار است تشکیل شود.
Freitag, 26. Juni 2009
نسل دوم بیت سیاسیون یا جنگ فائزه و مجتبی
در طول صد ساله گذشته هر نسلی از نخبگان سیاسی که رفته است زمینه را برای نسل دوم آماده کرده است و همیشه در این مسیر بحران به وجود می آمده است. نمونه پیش از انقلاب اش در جابجایی نسل انگلوفن ها با فرانکوفن ها بود. در درون دربار قاجاری هم سلسله بی انقطاعی از نیرنگها و دسته بندی ها دور و بر شازده ها به وجود می امد. نسل سوار که پیر می شد نسل جوان شازده ها می خواستند سوار شوند. طبعا درگیری حاد می شد. هر جابجایی در قدرت چنین است. این طبع قدرت است. مسمومیت و قتل و حبس و عزل شازده ها هم از همین جا بود.
امروز در صحنه سیاسی ایران هم این ماجرا اهمیت فوق العاده دارد. نسل انقلاب پیر شده است و عنقریب از صحنه خارج خواهد شد. پس نوبت جوانان این بیت و آن بیت است و آنچه در عرف ایران امروز آقازاده ها خوانده می شود.
اینکه نام پسران آقای خامنه ای خاصه مجتبی بر سر زبانها افتاده است بی جهت نیست. اما مجتبی با کدام آقازاده ها می جنگد؟ اجازه بدهید از نسل مقابله جویان فائزه را انتخاب کنیم. دختر نام آور آقای رفسنجانی را. در شرحی که به دنبال می آید می کوشم بر خصوصیات این دو تکیه کنم تا ببینیم این خصوصیات چه چیزی از ویژگی های نبرد در جریان را آشکار می کند.
در اینکه نبردی میان فائزه و مجتبی در جریان است می شود اطمینان داشت. توجه دارید که من بر اساس نشانه ها و شوهد قابل دسترس حرف می زنم و بنای تحلیل خود را بر نیمه آشکار می گذارم تا نیمه پنهان را روشن تر سازم. من هم فعال بودن فائزه را در ستاد موسوی و هم سخنرانی او را برای معترضان در برابر صدا و سیما و هم بازداشت شدن او را در تظاهرات 25 خرداد بخشی از نشانه های دلالت کننده بر این می گیرم که او فعالانه با آنچه بیت خامنه ای به رهبری مجتبی در حال طراحی و اجرا ست مقابله می کند.
حالا اجازه بدهید کمی مدل خود را بیشتر مطالعه کنیم. اگر مدل کشمکش قدرت بین رفسنجانی و خامنه ای درست باشد مدل واقعی تر و عینی تر نبرد فائزه و مجتبی است. آن دو پدر پیر و فرتوت اند و در سن بازنشستگی هستند. اما این دو فرزند چند سالی است تمرین می کنند و خود را آماده میدان می کنند. پس نبرد واقعی اینجا ست و به رهبری آن دو. طبعا آنها هر چه در قوا و قدرت دارند برای بیرون کردن یکدیگر از صحنه جمع می کنند و خرج می کنند.
اگر نماد گرفتن فائزه و مجتبی را بپذیریم بررسی بعدی نشانگر این ویژگی هاست:
فائزه زنی است که اهل سیاست و مدیریت و رسانه است و روزنامه راه می اندازد و حرفها و نظرات جنجالی مطرح می کند و ابایی از به خیابان امدن برای پیش بردن حرف خود ندارد. مجتبی مردی است که از رسانه متنفر است و نامی از او در جایی برده نمی شود و کسی او را ندیده و نمی شناسد و تمام قدرت خود را در پشت صحنه سرمایه گذاری کرده است.
فائزه با قدرت افکار عمومی کار می کند. به سیاست به معنای شفاف تر آن گرایش دارد. مذهبی است اما مذهب اش دست و پای او را نمی بندد تا اندیشه های لیبرال داشته باشد. خود همین که بیرون می آید و حرف می زند امری کاملا مدرن است. مجتبی با قدرت به معنای شبکه اطلاعاتی و زندان و پنهان پژوهی و فشار بر این و آن سر و کار دارد. هر قدر فائزه اهل نشست و خاست با مردم است و دسترسی به او آسان است، مجتبی مردم گریز است و فقط با محارم سیاسی خود نشست و خاست دارد و دسترسی به او بسیار دشوار است.
فائزه به قدرت به مثابه امری آمیخته با مردم می نگرد اما مجتبی به قدرت به عنوان امری مافیایی نگاه می کند. گروه او باز است و گروه این بسته. این اهل قدرت نهان است و دکترین شوک و او اهل قدرت آشکار است و افکار عمومی. این از افکار عمومی بیزار است و او سازنده افکار عمومی. قدرت برای فائزه در نهادهای پارلمان و جامعه مدنی دیده می شود و قدرت برای مجتبی در حیاط خلوت سرای قدرت. این از نور و نورافکن و سوال می گریزد او اماده است حرف بزند و استدلال کند و لازم شد مردم را برانگیزد.
قدرت برای مجتبی در تصمیم نخبگان سیاسی و جمع بسته محارم خلاصه می شود. او دنبال اقناع نیست. دنبال سلطه است. اما قدرت برای فائزه در رای مردم است و مشروعیت گرفتن نخبگان هم از همان است. این نماینده فکر انتخابات است و او نماینده فکر نصب.
آنچه در باره فائزه روشن است این است که او زنی امروزی و شهرنشین است و به جنبش زنان ایران تعلق دارد. همین ممیزه بزرگی است حتی اگر سایر ممیزه های او را نادیده بگیریم. فائزه گروه نخبگان سیاسی در حاکمیت را به دو گروه تقسیم می کند. کسانی که زنان شان تبرج اجتماعی دارند و کسانی که شما خود انها را هم نمی بیند چه رسد به زنان شان! از این رو عبرت آموز است که در گروه فائزه میرحسین در کنار همسرش دیده می شود ولی آن یکی گروهی را نمایندگی می کند که انتشار عکس همسرش را در روزنامه توهین خانوادگی و ناموسی می پندارد.
فائزه نماینده جریانی از نسل دوم نخبگان سیاسی ایران است که به ارزشهای دموکراتیک شهرنشینان نزدیک ترند و مجتبی نماینده جریانی است که دموکراسی لیبرال را دموکراسی آشغالها و کثافتها می دانند. طبیعی هم هست زیرا این یکی به دنبال تقویت و گسترش مبانی سلطنت مطلقه ولی فقیه است و تعطیل ظرفیت های دموکراتیک قانون اساسی و آن یکی به دنبال تقویت رسانه و رای مردم است و احیای قانون اساسی و اصلاح آن به سوی نوعی درک مشروطه از قدرت.
نگاه به نمایندگان نسل دوم نخبگان سیاسی و نبرد قدرت آنها بار دیگر نشان می دهد که جامعه و نخبگان در ایران حول دو اندیشه مطلقه گرایی و مشروطه گرایی تقسیم شده اند. در یکی هر کاری که حاکم بخواهد مجاز است و قانون همو ست و در یکی حاکم کسی نیست مگر مجری قانونی که نمایندگان مردم بر او نظارت دارند. نیروی آزادی بخش را زنی نمایندگی می کند که یکی از هزاران هزار زن جسور و پیگیر رای و نظر و حق خود اند و نیروی استبدادی را مردی نمایندگی می کند که خود را در قالب هزاران چماقدار و اوباش کودتا این روزها تکثیر کرده است تا مرد و زن را فروکویند و هر «ندا» یی را در گلو خفه کنند. اینکه شهید شاخص این جنبش «ندا» ست بسیار با معنا ست.
پس نوشت:
اول اینکه دوست دانا و مهربانی به من نوشت که نقش مادران این دو تن را نیز باید برجسته کرد: مادر فائزه، عفت هاشمی است که در زمان شاه خطبه ها و تحصن های او در بیت مراجع زبانزد است - برنامه ای که این بار هم می خواستند به ظاهر عمل کنند و نشد. عفت مرعشی (هاشمی) در زمانی که اقای هاشمی و سران مجاهدین در معرض اعدام بودند مدتها در بیت مراجع قم متحصن بود. اما کسی از خانم خجسته (مادر مجتبی خامنه ای) فعالیتی اجتماعی گزارش نکرده است. سپاس بسیار از این نکته ظریف.
دوم اینکه از آنچه من خواسته ام بگویم در هر پست تنها بخشی مطرح شده است. مساله کنونی ایران دارای ابعاد مختلف است و طبعا برای رسیدگی به آن به یادداشتهای چندگانه ای هم نیاز هست. من امیدوارم در دو یادداشت بعدی یکی به مساله مصلحت در کانون این رفتارهای ضدمردمی بپردازم و دیگری به مساله اندیشه آخرالزمانی حاکم. جمع بست همه اینها به آن دیدی نزدیک خواهد شد که من فکر می کنم روشنگر وضعیت کنونی و دلیل بحران است.
سوم اینکه به دلیل نزاعی که درون طبقه نخبگان سیاسی در جریان است من فکر می کنم این نزاع لزوما باعث فروپاشی نظام نخواهد شد. بنابرین ایده حل مساله در داخل نظام قابل پیگیری است و می تواند جواب دهد. تنها در صورتی که نظام نتواند در درون خود مساله را حل کند روند فروپاشی آغاز شده است.
حتما بخوانید: البته میتوانند آقای موسوی را تحت فشار بگذارند به نحوی که صدایش به مردم نرسد. میتوانند تحت حبس خانگی قرارش بدهند!! اما
۰ روز پس از آغاز ناآرامیها در ایران، ملاقات گروهی از نمایندگان مجلس با موسوی و رفسنجانی این ظن را قوی کرد که در پشت پرده مذاکراتی در جریان است. حسین باستانی اما میگوید تا رهبر نخواهد هیچ مذاکرهای فایده نخواهد داشت.
حسین باستانی روزنامهنگار مقیم پاریس معتقد است اظهارات آیتالله خامنهای در نماز جمعه پس از انتخابات، نشان داد که این جناح به هیچ وجه قصد کوتاه آمدن ندارد. وی در عین حال میگوید موسوی نیز اهل مصالحه نیست و محال است که ریاست جمهوری احمدی نژاد را به رسمیت بشناسد.
دویچهوله: آقای باستانی روز چهارشنبه سوم تیرماه، گروهی از نمایندگان مجلس که آقای بروجردی رییس کمیسیون امنیت خارجی مجلس هم جزو آنها بوده، با آقای مهندس موسوی و آقای رفسنجانی دیدار داشتند. گفته میشود که در این ملاقات آقای موسوی و آقای رفسنجانی هر دو برای رفع اختلافها ابراز علاقه کردهاند. آیا این عملی است که این قضیه از طریق مذاکره حل بشود؟
حسین باستانی: اگر ما در نظام جمهوری اسلامی ایران جایگاه آقای خامنهای را نادیده بگیریم، البته همهی این امکانات وجود دارد. یا اگر مبنا براین باشد که حتا با جایگاه فعلیشان، ایشان دخالت خیلی مستقیمی در قضیه نکنند، بازهم تمام این امکاناتی که شما میگویید محتمل است. اما واقعیت این است که نوع دخالت ایشان در انتخابات ریاست جمهوری دهم به نحوی است که امکان مصالحه را خیلی بعید میکند. البته هیچ چیز در ایران غیرممکن نیست و برای این که به یاد بیاوریم چرا در ایران هیچ چیز غیرممکن نیست، کافیست رجوع کنیم به تجریباتی که مربوط به همین انتخابات است که شاید واقعا در هر مرحلهاش یک چیز غیرمنتظرهای رخ داد: قبل از انتخابات، در جریان انتخابات و بعد از انتخابات. واقعیت این است که آقای خامنهای نکتهای را بیان کردند و روی آن پافشاری کردند که کار تمام دستگاههای حکومتی که احیانا بخواهند با مصالحه قضیه را حل بکنند، مشکل شده است. ایشان گفتند که مگر ممکن است نظام جمهوری اسلامی ایران یازده میلیون تقلب بکند! گفتند که شاید صدهزارتا، دویستهزارتا جابجایی رای ممکن باشد، ولی مگر میشود یازده میلیون جابجایی رای صورت گرفته باشد و تاکید کردند که نظام «اهل تقلب» نیست. خواستهی آقای موسوی و بقیه هم که رسیدن به یک حد بینابین نیست، آنها صراحتا دارند میگویند اصولا جای فرد پیروز انتخابات و کاندیداهای بعدی عوض شده و این تقلبها به اندازهای بوده که در واقع احمدینژاد نمیتوانسته در حالت عادی رییس جمهور بشود و با تخلفات، ایشان را به این مقام رساندهاند. در یک چنین شرایطی این که این مذاکرات بتواند به گونهای تاثیرگذار باشد که در واقع نظام، یازده میلیون تخلف انتخاباتی را بپذیرد، این یکمقدار بعید است. مشخص است که در سطح حکومت، نگرانیهای جدی وجود دارد. ما شاهد ابراز نگرانیها و میل به مصالحههایی هستیم که حتا بعضا از زبان شخصیتهای ارشد محافظهکار بیان میشوند. مثل اظهارات چندی پیش آقای لاریجانی که گفتند ای کاش بعضی از اعضای شورای نگهبان قبل از انتخابات موضعگیریهای انتخاباتی و سفرهای تبلیغاتی انتخاباتی به نفع آقای احمدینژاد نمیکردند. یا صحبتهای آقای باهنر یا بعضی از مقامهای دیگری که ممکن است صراحتا نقشی در این تحولات نداشته باشند، ولی در جناح محافظهکار ردهی بالایی دارند. مثل صحبتهای روز چهارشنبه آقای قالیباف و بعضی از شخصیتهای روحانی محافظهکار و غیره و ذلک. منتها این میان همان طور که گفتم یک گرهکور باقی میماند و آن این که برفرض اگر شورای نگهبان هم میلی برای به رسمیتشناختن تقلبات انتخاباتی داشته باشد، که البته شورای نگهبانی که دبیرش آقای جنتی است و عضو عالیرتبهاش آقای محمد یزدی و بقیهی اعضایش هم مشخص است که گرایش سیاسیشان به کدام طرف است، بعید است که این شورای نگهبان میل داشته باشد این کار را بکند، ولی حتا اگر این میل وجود میداشت، با توجه به گفتههای آقای خامنهای، واقعا عقل بشری قد نمیدهد که چطور ممکن است این قضیه بتواند با مصالحه حل بشود.
ولی ملاقات روز چهارشنبه، اولین ملاقاتی بوده که بعد از آغاز این بحرانها از طرف یکسری از دولتمردان جمهوری اسلامی، نمایندگان مجلس، با آقای موسوی صورت گرفته است. این خودش نمیتواند نشاندهندهی این باشد که حالا در ظاهر صحبتهای آقای خامنهای که شما به آن اشاره کردید مثل همیشه ممکن است فقط یک مصرف خاصی برای گروه خاصی داشته باشد ، ولی در پشت پرده واقعا امکان این هست که مصالحهها و مذاکراتی در جریان باشد؟
اولا صحبتهای آقای خامنهای، مثلا صحبتی که دردفاع از دولت آقای احمدینژاد داشتند، تصور من این نیست که اینها مصرف خاص یا مصرف سیاسی و تبلیغاتی داشته است. ایشان در واقع تنها مدافع کاملا موثر آقای احمدینژاد در نظام جمهوری اسلامی بودند، در کنار سپاه پاسداران. و اگر خاطرتان باشد حتا خیلی تحلیلها قبل از انتخابات از سوی تحلیلگرانی که خوشبینتر بودند بیان میشد که با اشاره به ضررهایی که آقای احمدینژاد به نظام جمهوری اسلامی تحمیل کرده است، استدلال میکردند که شاید رهبری نخواهد خودش را هزینهی انتخاب مجدد آقای احمدینژاد بکند. حتا خیلی از تحلیگران بعضا معتبر، این تحلیل را عنوان میکردند که شاید انتخاب بعدی نظام، آقای موسوی باشد. به این خاطر که به شدت از گفتمان اصولگرایی دفاع میکند و در عین حال هزینههای آقای احمدینژاد را هم ندارد. ولی چیزی که در عمل ثابت شد این بود که ابراز حمایتهای پیدرپی آقای خامنهای از آقای احمدینژاد فقط یک بحث تبلیغاتی نبود. ایشان درعمل ایستاد و شاهد این هم بودیم که واقعا بعد از انتخابات آمد و دو سه نوبت تاکید کرد، در حالی که هنوز حتا شورای نگهبانی که گرایشاش مشخص است نتیجهی انتخابات را تایید نکره بود، ایشان دو سه بار آمد از آقای احمدینژاد بهعنوان رییس جمهور منتخب نام برد. حتا کار بررسی شکایات در شورای نگهبان را مشکل کرد و برایش حد مشخص کرد، و حدش این بود که نتیجه جابجا نشود با گفتن این که مگر میشود یازده میلیون تقلب رخ داده باشد. در نتیجه به نظر من کسانی از جناح محافظهکار هم که الان دارند سعی میکنند میانجیگریهایی انجام بدهند، اینها تصمیمگیرندهی اصلی نیستند. اصل این است که آقای خامنهای باید رضایت بدهد که خب خیلی سخت خواهد بود. البته غیرممکن نیست، ولی خیلی سخت خواهد بود.
مسئلهای که الان چند روزی است مطرح شده که قضیهی انتخابات به مجمع تشخیص مصلحت سپرده بشود. روز چهارشنبه نمایندگان مجلس همزمان با آقای موسوی با آقای رفسنجانی هم دیدار داشتند. این قضیه هم به نظر شما الان تقریبا محال است یا این که ممکن است این اتفاق بیفتد؟
به نظر من خیلی دشوار است. توجه داشته باشید اولین کسی که این پیشنهاد را کرد آقای عبدالله نوری بود و شورای نگهبان یک موضع گرفت و نفس موضعگیریاش هم مهم بود چون داشت در مقابل پیشنهادی موضع میگرفت که اولین مطرحکنندهاش یکی از شخصیتهای اپوزیسیون نظام محسوب میشود و گفت احتیاجی به این بدعتها نیست. ولی این که سرنوشت آقای احمدینژاد بخواهد به شورایی ارجاع بشود که شخصیتتعیینکنندهاش آقای هاشمی رفسنجانیست، به نظر من خیلی به سختی ممکن است، احتمالش بسیار پایین است. بسیاری هم دارند میانجیگری میکنند اما باز فراموش نکنید که در مجلس بالاترین شخصیت، رییس مجلس است. اما بعد از این که آقای علی لاریجانی یکسری صحبتهایی کردند در خصوص این که ایکاش شورای نگهبان بیطرفیاش را حفظ کرده بود و جا دارد که اجازه داده بشود مردم اعتراضات مسالمتآمیزشان را بتوانند ابراز بکنند، ما شاهد بودیم که جناح طرفدار آقای احمدینژاد در مجلس با صریحترین و خشنترین عبارات، آقای لاریجانی را هم مورد حمله قرار دادند و حتا گفتند در مورد شما نکاتی وجود دارد که بعدا افشا خواهیم کرد، شما دارید مجلس را به ستون پنجم دشمن تبدیل میکنید و یا تعبیراتی شبیه این. چرا آنها دارند یک چنین حرفهایی را میزنند؟ چون احساس میکنند پشتشان گرم است. پشتشان به موضعگیری رهبری گرم است. وقتی نمایندگانی مثل آقای رسایی، نمایندهی اولترا محافظهکار قم، به آقای لاریجانی حمله میکنند، باز به صحبتهای رهبری ارجاع میدهند. میگویند ایشان گفتند که راه بررسی شکایت از طریق شورای نگهبان است و باید به اعتراضات خیابانی پاسخ داد و وقتی شما انتقاداتی ولو ظریف به شورای نگهبان مطرح میکنید و خواستار فراهمآمدن بستری برای اعتراضات مردمی به شیوهی مسالمتآمیز میشوید، در واقع دارید مقابل رهبری میایستید. به نظر من همهی اینها باز ما را به یک نکته میرساند و آن موضعگیری شخص اول نظام جمهوری اسلامی ایران است که تا وقتی نخواهد در آن تغییری ایجاد شود، بقیهی اجزای حکومت حتا بالاترین نهادهای محافظهکار نظام، در این میان کارهای نخواهند بود.
پس آقای باستانی شما معتقد هستید که ملاقات دیروز نمایندگان مجلس با آقای موسوی بیشتر از آن که بخواهد معنای مصالحه و مذاکره بدهد، میتواند این معنی را داشته باشد که آقای موسوی را میخواهند راضی به کوتاهآمدن بکنند، درست است؟
خیلی از آنها ممکن است که چنین قصدی را داشته باشند. اقلیتی از آنها ممکن است نگرانیهایی فراتر داشته باشند. به هر حال میبینند شکافی که در داخل نظام افتاده بیشتر از هر زمانی هست و امیدوارند بتوانند این شکاف را ترمیم کنند. اما در این که آنها چقدر موثر باشند و چقدر بتوانند حرفشان را پیش ببرند، من خیلی مطمئن نیستم که چنین امکانی وجود داشته باشد. بله، معلوم است که خیلیها دارند احساس خطر میکنند، خیلیها دارند سعی میکنند امکان مصالحه را ایجاد بکنند. اما موضوعاتی وجود دارد که امکان مصالحه در آنها حداقل است. مثل این قضیه. یعنی در این قضیه یا نظام باید قبول کند که تقلب صورت گرفته است و به طرز بیسابقهای هم صورت گرفته، یا باید زیربار آن نرود و آقای احمدینژاد رییس جمهور باقی بماند. شق سومی وجود ندارد. مثل قضیهی رد صلاحیتها نیست. در قضیه رد صلاحیتها، شورای نگهبان یکدفعه میآمد عدهی زیادی را فلهای رد صلاحیت میکرد، عدهای میآمدند میانجیگری میکردند و فرض محتمل، رسیدن به توافق بود. مثلا اگر شورای نگهبان آمده و از بین شخصیتهای موثر سیاسی چهارصد نفر را رد صلاحیت کرده، صدتایشان را قبول کند، صدوپنجاهتاشان را رد بکند و یک حد وسطی به دست بیاید و انتخابات با حضور آنها برگزار بشود. این قضیه اخیر از آن زاویه نیست. یا باید اینطرفی باشد، یا آن طرفی.
و به نظر شما این امکان وجود دارد که آقای موسوی کوتاه بیایند و تن به مصالحه بدهند؟
به نظر من یک درصد هم امکان ندارد. البته میتوانند آقای موسوی را تحت فشار بگذارند به نحوی که صدایش به مردم نرسد. میتوانند تحت حبس خانگی قرارش بدهند. حتا قطعا عدهای دارند بررسی میکنند که دستگیرش بکنند یا نکنند. ولی این که شما انتظار داشته باشید آقای موسوی به ریاست جمهوری آقای احمدینژاد تن بدهد یا به عبارت دیگر آن را به رسمیت بشناسد، به نظر من حتا یک درصد هم امکان ندارد.
خامنه ای و رفسنجانی پیر و فرتوت ، جنگ قدرت بین فائزه و مجتبی
زمانی معمای کوچکی را با دوستان مطرح می کردم در باره اینکه آینده ایران دست چه کسانی خواهد بود. شماری از آنها فکر می کردند منظور اپوزیسیون خارج از کشور است و جوابی در آن راستا می دادند. شماری دیگر اصلاح طلبان را دارای آینده می دیدند. و هر کسی بر اساس تحلیل خود که خارج از عرف سیاسی نبود پیش بینی می کرد. اما سوال بعدی من بی جواب می ماند: نقش نسل دوم نخبگان سیاسی چه خواهد بود؟ جواب آن این روزها روشن تر شده است.
در طول صد ساله گذشته هر نسلی از نخبگان سیاسی که رفته است زمینه را برای نسل دوم آماده کرده است و همیشه در این مسیر بحران به وجود می آمده است. نمونه پیش از انقلاب اش در جابجایی نسل انگلوفن ها با فرانکوفن ها بود. در درون دربار قاجاری هم سلسله بی انقطاعی از نیرنگها و دسته بندی ها دور و بر شازده ها به وجود می امد. نسل سوار که پیر می شد نسل جوان شازده ها می خواستند سوار شوند. طبعا درگیری حاد می شد. هر جابجایی در قدرت چنین است. این طبع قدرت است. مسمومیت و قتل و حبس و عزل شازده ها هم از همین جا بود.
امروز در صحنه سیاسی ایران هم این ماجرا اهمیت فوق العاده دارد. نسل انقلاب پیر شده است و عنقریب از صحنه خارج خواهد شد. پس نوبت جوانان این بیت و آن بیت است و آنچه در عرف ایران امروز آقازاده ها خوانده می شود.
اینکه نام پسران آقای خامنه ای خاصه مجتبی بر سر زبانها افتاده است بی جهت نیست. اما مجتبی با کدام آقازاده ها می جنگد؟ اجازه بدهید از نسل مقابله جویان فائزه را انتخاب کنیم. دختر نام آور آقای رفسنجانی را. در شرحی که به دنبال می آید می کوشم بر خصوصیات این دو تکیه کنم تا ببینیم این خصوصیات چه چیزی از ویژگی های نبرد در جریان را آشکار می کند.
در اینکه نبردی میان فائزه و مجتبی در جریان است می شود اطمینان داشت. توجه دارید که من بر اساس نشانه ها و شوهد قابل دسترس حرف می زنم و بنای تحلیل خود را بر نیمه آشکار می گذارم تا نیمه پنهان را روشن تر سازم. من هم فعال بودن فائزه را در ستاد موسوی و هم سخنرانی او را برای معترضان در برابر صدا و سیما و هم بازداشت شدن او را در تظاهرات 25 خرداد بخشی از نشانه های دلالت کننده بر این می گیرم که او فعالانه با آنچه بیت خامنه ای به رهبری مجتبی در حال طراحی و اجرا ست مقابله می کند.
حالا اجازه بدهید کمی مدل خود را بیشتر مطالعه کنیم. اگر مدل کشمکش قدرت بین رفسنجانی و خامنه ای درست باشد مدل واقعی تر و عینی تر نبرد فائزه و مجتبی است. آن دو پدر پیر و فرتوت اند و در سن بازنشستگی هستند. اما این دو فرزند چند سالی است تمرین می کنند و خود را آماده میدان می کنند. پس نبرد واقعی اینجا ست و به رهبری آن دو. طبعا آنها هر چه در قوا و قدرت دارند برای بیرون کردن یکدیگر از صحنه جمع می کنند و خرج می کنند.
اگر نماد گرفتن فائزه و مجتبی را بپذیریم بررسی بعدی نشانگر این ویژگی هاست:
فائزه زنی است که اهل سیاست و مدیریت و رسانه است و روزنامه راه می اندازد و حرفها و نظرات جنجالی مطرح می کند و ابایی از به خیابان امدن برای پیش بردن حرف خود ندارد. مجتبی مردی است که از رسانه متنفر است و نامی از او در جایی برده نمی شود و کسی او را ندیده و نمی شناسد و تمام قدرت خود را در پشت صحنه سرمایه گذاری کرده است.
فائزه با قدرت افکار عمومی کار می کند. به سیاست به معنای شفاف تر آن گرایش دارد. مذهبی است اما مذهب اش دست و پای او را نمی بندد تا اندیشه های لیبرال داشته باشد. خود همین که بیرون می آید و حرف می زند امری کاملا مدرن است. مجتبی با قدرت به معنای شبکه اطلاعاتی و زندان و پنهان پژوهی و فشار بر این و آن سر و کار دارد. هر قدر فائزه اهل نشست و خاست با مردم است و دسترسی به او آسان است، مجتبی مردم گریز است و فقط با محارم سیاسی خود نشست و خاست دارد و دسترسی به او بسیار دشوار است.
فائزه به قدرت به مثابه امری آمیخته با مردم می نگرد اما مجتبی به قدرت به عنوان امری مافیایی نگاه می کند. گروه او باز است و گروه این بسته. این اهل قدرت نهان است و دکترین شوک و او اهل قدرت آشکار است و افکار عمومی. این از افکار عمومی بیزار است و او سازنده افکار عمومی. قدرت برای فائزه در نهادهای پارلمان و جامعه مدنی دیده می شود و قدرت برای مجتبی در حیاط خلوت سرای قدرت. این از نور و نورافکن و سوال می گریزد او اماده است حرف بزند و استدلال کند و لازم شد مردم را برانگیزد.
قدرت برای مجتبی در تصمیم نخبگان سیاسی و جمع بسته محارم خلاصه می شود. او دنبال اقناع نیست. دنبال سلطه است. اما قدرت برای فائزه در رای مردم است و مشروعیت گرفتن نخبگان هم از همان است. این نماینده فکر انتخابات است و او نماینده فکر نصب.
آنچه در باره فائزه روشن است این است که او زنی امروزی و شهرنشین است و به جنبش زنان ایران تعلق دارد. همین ممیزه بزرگی است حتی اگر سایر ممیزه های او را نادیده بگیریم. فائزه گروه نخبگان سیاسی در حاکمیت را به دو گروه تقسیم می کند. کسانی که زنان شان تبرج اجتماعی دارند و کسانی که شما خود انها را هم نمی بیند چه رسد به زنان شان! از این رو عبرت آموز است که در گروه فائزه میرحسین در کنار همسرش دیده می شود ولی آن یکی گروهی را نمایندگی می کند که انتشار عکس همسرش را در روزنامه توهین خانوادگی و ناموسی می پندارد.
فائزه نماینده جریانی از نسل دوم نخبگان سیاسی ایران است که به ارزشهای دموکراتیک شهرنشینان نزدیک ترند و مجتبی نماینده جریانی است که دموکراسی لیبرال را دموکراسی آشغالها و کثافتها می دانند. طبیعی هم هست زیرا این یکی به دنبال تقویت و گسترش مبانی سلطنت مطلقه ولی فقیه است و تعطیل ظرفیت های دموکراتیک قانون اساسی و آن یکی به دنبال تقویت رسانه و رای مردم است و احیای قانون اساسی و اصلاح آن به سوی نوعی درک مشروطه از قدرت.
نگاه به نمایندگان نسل دوم نخبگان سیاسی و نبرد قدرت آنها بار دیگر نشان می دهد که جامعه و نخبگان در ایران حول دو اندیشه مطلقه گرایی و مشروطه گرایی تقسیم شده اند. در یکی هر کاری که حاکم بخواهد مجاز است و قانون همو ست و در یکی حاکم کسی نیست مگر مجری قانونی که نمایندگان مردم بر او نظارت دارند. نیروی آزادی بخش را زنی نمایندگی می کند که یکی از هزاران هزار زن جسور و پیگیر رای و نظر و حق خود اند و نیروی استبدادی را مردی نمایندگی می کند که خود را در قالب هزاران چماقدار و اوباش کودتا این روزها تکثیر کرده است تا مرد و زن را فروکویند و هر «ندا» یی را در گلو خفه کنند. اینکه شهید شاخص این جنبش «ندا» ست بسیار با معنا ست.
پس نوشت:
اول اینکه دوست دانا و مهربانی به من نوشت که نقش مادران این دو تن را نیز باید برجسته کرد: مادر فائزه، عفت هاشمی است که در زمان شاه خطبه ها و تحصن های او در بیت مراجع زبانزد است - برنامه ای که این بار هم می خواستند به ظاهر عمل کنند و نشد. عفت مرعشی (هاشمی) در زمانی که اقای هاشمی و سران مجاهدین در معرض اعدام بودند مدتها در بیت مراجع قم متحصن بود. اما کسی از خانم خجسته (مادر مجتبی خامنه ای) فعالیتی اجتماعی گزارش نکرده است. سپاس بسیار از این نکته ظریف.
دوم اینکه از آنچه من خواسته ام بگویم در هر پست تنها بخشی مطرح شده است. مساله کنونی ایران دارای ابعاد مختلف است و طبعا برای رسیدگی به آن به یادداشتهای چندگانه ای هم نیاز هست. من امیدوارم در دو یادداشت بعدی یکی به مساله مصلحت در کانون این رفتارهای ضدمردمی بپردازم و دیگری به مساله اندیشه آخرالزمانی حاکم. جمع بست همه اینها به آن دیدی نزدیک خواهد شد که من فکر می کنم روشنگر وضعیت کنونی و دلیل بحران است.
سوم اینکه به دلیل نزاعی که درون طبقه نخبگان سیاسی در جریان است من فکر می کنم این نزاع لزوما باعث فروپاشی نظام نخواهد شد. بنابرین ایده حل مساله در داخل نظام قابل پیگیری است و می تواند جواب دهد. تنها در صورتی که نظام نتواند در درون خود مساله را حل کند روند فروپاشی آغاز شده است.